حکایت بهلول و آب انگور

حکایت بهلول و آب انگور

روزی یکی از دوستان بهلول گفت:ای بهلول! من اگر انگور بخورم،آیا حرام است؟ بهلول گفت ؟نه!

پرسید:اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم،آیا حرام است؟ بهلول گفت:نه!پرسید:پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟...

بهلول گفت:نگاه کن!من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت :نه!بهلول گفت:حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می باشم. آیا دردت می آید؟گفت:نه! سپس بهلول خاک وآب را با هم مخلوت کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشاتی مرد زد!

مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت:چرا؟ من که کاری نکردم!این گلوله همان مخلوط آب وخاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!

[ چهارشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۲۸ ق.ظ ] [ Hossein Mo ]
[ ۰ ]
بخش دلنوشته های اين مطلب
نظرات (۰)

بدون دلنوشته
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی